yjc.ir

yjc.ir

yjc.ir

yjc.ir

علیخانی شیفته‌ مهمان «ماه عسل» شد


هفدهمین روز از ماه مبارک رمضان، در لحظات منتهی به افطار برنامه «ماه عسل» پنجره ی خود را مقابل چشمان مشتاقان خود گشود.
به گزارش خبرنگار حوزه رادیو تلویزیون گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران؛ شب گذشته در هفدهمین روز از ماه مبارک رمضان، در لحظات منتهی به افطار برنامه «ماه عسل» پنجره ی خود را مقابل چشمان مشتاقان خود گشود.

احسان علیخانی پس از سلام و احوالپرسی خطاب به مخاطبان و طرفداران این برنامه عنوان کرد: از همه ی شما به خاطر ابراز محبت بی کران و لطفی که به ما و آدم هایی که در قاب شما می نشینند، داشتید، تشکر و قدردانی می کنم. همه ی ما انرژی فوق العاده گرفتیم.

دکور «ماه عسل» در روز هفدهم ماه رمضان هم گشوده شد تا روایت دیگری در قاب کهکشانی رقم بخورد.

علیخانی با این عنوان که روایت عجیب و غریب داریم  با باز شدن دکور از پله ها بالا رفت و با خنده افزود: ورود من از این پله خنده دار و فوق العاده است و موجب ابتهاج و شادی عوامل پشت صحنه می شود و آنها قهقهه سر می دهند.

عباس مهمان شیرازی برنامه از سن هفت سالگی به دست فروشی و نان خشکی مشغول بوده تا اینکه عاشق دختری می شود. در اینجا علیخانی باتوجه به انتقادات روزهای اخیر با لحنی کنایه آمیز و شیطنت گونه به همراه خنده به مهمان گفت: نهایت رعایت را هنگام تعریف   قصه ی عاشقانه ات انجام بده، از شما خواهش کردم با حفظ همه ی شئونات تعریف کن.

و مهمان ادامه داد: زمانی که به خواستگاری دختر مورد علاقه ام رفتم به من گفتند ما دختر به نان خشکی نمی دهیم باید مکانیک شوی تا دختر به تو بدهیم. بنابراین من هم برای اینکه در مدت یکسال  مکانیک ماهری شوم به تهران آمدم و در یک مکانیکی مشغول کار شدم و با تمام تلاشم کار می کردم و زمانی هم که سختی به من فشار می آورد، چهره ی دختر مورد علاقه ام یادم می افتاد. بنابراین بیشتر کار می کردم. 

علیخانی باز با کنایه و خنده گفت: تا همین حد که چهره ی دختر به ذهنت می آمده اشکالی ندارد.

ماجرا بدین شرح ادامه  پیدا می کند که عباس بعد از یکسال تلاش مضاعف به شهر خود برمی گردد، اما همان شب، شاهد مراسم ازدواج دختر مورد علاقه اش می شود. بنابراین از آن شب به بعد دست به آچار نمی زند و سراغ همان شغل قبلی خود یعنی نان خشکی می رود و تا آن زمان خدا را خدای بدی ها می دانسته اما بعد با دختر دیگری ازدواج می کند و دنیای عباس تغییر می کند و به پیشنهاد همسرش شغل دیگری را انتخاب می کند تا اینکه روزی در خانه ی روستایی اش یک مهمان خارجی علاقمند به نوع غذا و سبک زندگی آنها می شود و اینگونه سبب جذب توریست به آن منطقه ایجاد می شود به گونه ای که در عرض یک سال و نیم ٦٠٠توریست به آن منطقه می آیند، عباس بابت جذب توریست موفق به کسب مدال هم می شود و از آن روز به بعد عباس خود را باور می کند.

علیخانی که جذب صحبتهای عباس با بیان شیوای او شده بود رو به مهمانان دیگر گفت: عباس خیلی خوب حرف می زنه ما پاشیم بریم.

صادق مهمان بعدی فردی بود که برای رفتن به مریخ ثبت نام کرده بود و تا ٩سال آینده به این سفر بی بازگشت می رفت. صادق به همراه دو نفر از دوستانش به «ماه عسل» آمده بودند.

در ادامه برنامه علیخانی که خیلی مجذوب و شیفته ی صحبتهای عباس در حین ادامه ی روایت قصه ی زندگی اش شده بود، خطاب به عباس گفت: تو را می شود بعد از افطار خورد اینقدر شیرین و خوشمزه ای.

مهمان بعدی فردی بود که همراه نه نفر از اعضای خانواده اش حدود ٧٤سال در کوههای راوال زندگی می کردند و تاکنون شهر و حتی روستا را ندیده بودند.

قاب هفدهم «ماه عسل» هم با روایت سه قصه بسته شد.


گزارش از سمیه مردانی



انتهای پیام/
نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.